پارت اول ضربان قلبم نذاشت که عاشق نشم
اینم پوسترش
برو ادامه
از زبان ویولت
ی روز مسخره ی دیگه تو دبیرستان خوناشام ها اما کاریش نمیشه کرد چون تو دبیرستان انسان ها نمیتونم برم چون اگر اونجا بال هام در بیاد نمیدونم چیکار کنم من تو جنگل زندگی میکنم چون با حیوونا خیلی راحتم و اونا هم دوستم دارن از رو درخت پریدم پایین و از چشمه اب خوردم. کلاه سوییشرتمو رو سرم انداختمو به سمت دبیرستان حرکت کردم ...
بعد کلاس
واقعا اعصابم داره خورد میشه کتابامو برداشتم و به سمت اتاق پیانو که تو مدرسه بود حرکت کردم چون اونجا همیشه خالیه و میتونم یکم ارامش داشته باشم وقتی در اتاقو باز کردم دیدم ی پسر خوناشام روی پیانو نشسته از قیافه و لباسش مشخص بود ی خوناشام اصیل زادس شنیده بودم که همه ی مدرسه ازش میترسن و اسمش لیون هستش گفتم هعی مثل اینکه اروم ترین جای این دبیرستان هم اشغال شد و رفتم سمت در که حس کردم داره بهم نزدیک میشع چون تو حرکات رزمی خیل خوب بودم ی جاخالی خوب دادم که گفت از دختر کوچولویی مثل تو انتظار نمیرفت که اینقدر فرز باشی و اومد نزدیکم که خندیدم و گفتم من مثل اون دخترای دیگه نیستم که ازت میترسن و هر کاری بخوای باهاشون میکنی پس از سر راهم برو کنار خوناشام احمق که همین حرفم عصبانیش کرد و گفت خیلی جرعت داری که این حرفارو میزنی و اومد و دستامو به دیوار چسبوند منم با خنده گفتم ازت بیشتر از این انتظار نمیرفت و با ی لگد پرتش کردم و خورد به دیوار که یکدفعه کلی پسر که انگار زیر دستای اون بودن رفتن پیشش و گفتن حالتون خوبه با عصبانیت گفت اون دختر و ادب کنید و بیارینش پیش من ! منم با خنده سوییشرتمو دراوردم که همین باعث شد موهامو ببینن لیون خیل تعجب کرده بود گفتم هر کدومتون جرعت داره بیاد جلو .....
دستم شکست
لایک و نظر فراموش نشه